از طرفی در وقوع همسرکشی بهعنوان خشنترین جرم شایع زنان اطلاعات و آمار بیانگر نوعی افزایش خشونت میان زنان جامعه است. در همین حال افزایش آمار طلاق در جامعه نیز میتواند مستندی بر این مدعا قرار بگیرد که بخشی از درخواست طلاقها ناشی از افزایش روحیه پرخاشگری زنان است.
نتایج تحقیق دو جرمشناس برجسته کشور «دکتر شهلا معظمی» و «دکتر محمد آشوری» در باره همسرکشی نیز این فرضیه را قوت بخشیده است. براساس نتایج این تحقیق 67 درصد زنان همسرکش به سبب خیانت همسرانشان آنها را کشتهاند. تحقیق دیگری که در دانشگاهالزهرا انجام شده نشان داده است 71 درصد زنانی که جامعه آماری یک تحقیق درباره خشونت خانگی بودهاند آرزو میکردهاند شوهرانشان مرده باشند. با چنین تصاویری بهنظر میرسد فرضیه شیوع پرخاشگری میان زنان فرضیه قابل تاملی باشد به ویژه آنکه وقتی خشونت در جامعهای رخنه کرد مرد و زن نمیشناسد. با این وصف از آنجا که زنان مادران جامعهاند و میتوانند پرخاشگری را در نسل بعد تئوریزه کنند باید به این فرضیه و فرضهای دیگر به چشمی نقادانه نگریست و با استفاده ازآنها به تحلیل وضعیت و ساختن راهکارهایی برای جلوگیری از خسارات پرداخت. با این اوصاف باید دید درباره چه چیزی صحبت میکنیم و از این بحث چه میخواهیم ؟
چرا زنان پرخاشگر میشوند؟
بحث درباره پرخاشگری زنان را میشود از هر بخشی از این ماجراهای مورد استناد آغاز کرد.
امیر آبادی، قاضی دادگاه خانواده چندی قبل در گفتوگو با سایت اطلاعرسانی پلیس درخصوص خاستگاه آزار زنان علیه مردان گفتهبود: از آنجا که در گذشته مردان بهعنوان جنس خشن شناخته شده و بهعنوان سمبل قدرت در خانواده و جامعه مطرح بودند، زنان خشونتپذیرتر شده بودند اما در طول تاریخ این روند جای خود را عوض کرده و واکنشهای آنان با افزایش شناخت نسبت به حقوق خود تغییر کرد.
رئیس سابق شورای حل اختلاف دادگاه خانواده، با اشاره به انواع خشونت زنان مثل «قهرکردن از خانه»، «جدایی عاطفی»، «جدایی از کانون خانواده»، «جدایی جنسی» و طلاق تاکید کرده است: زنان برای احقاق حق خود یا اعتراض به وضع موجود ممکن است به این روش متوسل شده تا بتوانند مردان را در تنگنا قرار دهند. گاهی اوقات رفتار و تفکرات زنان، خانواده را علیه مردان برمیانگیزد. این مسئله باعث میشود که مرد در خانه آنچنان که باید احساس امنیت روحی و روانی نکند و خود را در خانواده بیگانه ببیند. در این حالت مرد نوعی طغیان را در خانواده خود احساس میکند و این بدترین نوع خشونت علیه مردان است.
بحث درباره این موضوع را سایت اطلاع رسانی پلیس در گفتوگویی با بهناز اشتری وکیل دادگستری ادامه داده است.
وی با بیان اینکه در بررسی وقوع جرایم، نقش زنان بزهکار کمتر از مردان بزهکار است عنوان کرده است: این موضوع به معنای ارتکاب جرایم بهاصطلاح سبک از سوی زنان نیست چراکه برخی جرایم چون فرزندکشی، سقط جنین، نگهداری اموال مسروقه، شهادت دروغ، تشویق و ترغیب افراد به بزه و فحشا بهخصوص ترغیب کودکان و همچنین ارتکاب فحشا در زنان بسیار بیشتر از مردان است.
وی افزوده است: علت اولیه گرایش زنان به این دسته از جرایم به واسطه شکنندهتر بودن زنان و عواطف احساسی آنهاست. در حقیقت زمینههای زیستی، روحی و اجتماعی سبب میشود که نوع جرایم ارتکابی زنان و مردان متفاوت از هم باشد. افزایش مشکلات اقتصادی، دستمزدهای ناچیز، اعتیاد همسر و اختلافات مابین همسران سبب شده است که شوهرکشی، سقط جنین و فحشا به طرز وحشتناکی شیوع پیدا کند. متأسفانه این زنگ خطر جدی برای جامعه و بهخصوص زنان است.
محمدحسین آقاسی دیگر حقوقدانی است که دراین باره نظرداده است. این وکیل دادگستری نیز با اشاره به افزایش چشمگیر جرایم زنان و دختران علت اصلی بروز این جرایم را فقر فرهنگی و اقتصادی عنوان کرد.
از لحاظ قانونی و حقوقی هیچ تفاوتی در ارتکاب جرم میان مردان و زنان وجود ندارد اما از لحاظ فیزیکی و شرایط ارتکاب جرم، تفاوت وجود دارد.
او در تشریح این ماجرا افزوده است: زودرنجی، حساس بودن، فقدان مقاومت در برابر مشکلات و تصمیمگیری عجولانه و احساسی از جمله عواملی هستند که باعث بروز جرم در میان زنان و دختران میشوند. این موارد باید از لحاظ جرم شناسی و قانونی مورد توجه قرار بگیرند. زنان و دختران در برابر شرایط ناگوار و سخت مقاومت خاصی ندارند و کمتر پیش میآید که تحتتأثیر شرایط اجتماعی و محیطی اطراف قرار نگیرند. لذا همین عدموجود مقاومت ذهنی و فیزیکی باعث میشود آنها دست به جرم بزنند.
این وکیل دادگستری راه جلوگیری از افزایش جرم را دقت و نظارت بر مشکلات مالی و اقتصادی خانوادهها دانست و افزود: اکثر زنان و دخترانی که دست به ارتکاب جرم میزنند محصول ازدواجهای نامطلوب، اجباری و طلاق هستند. این دسته از زنان و دختران در جامعه رها شده و باعث بروز جرایمی خاص و غیرخاص میشوند.فرهاد رستم شیرازی حقوقدان و وکیل دادگستری نیز با بیان اینکه اصل بر انجام نشدن جرم توسط زنان است و انجام فعل مجرمانه برای زنان استثناست تأکید کرده است: مردان به واسطه حجم کار و مشکلات بسیار اقتصادی رخدادها و حوادث ناگوار را فراموش و یا به راحتی از کنار آنها میگذرند. اما معمولا زنان از لحاظ روانشناختی و حالتهای احساسی عمیقتر از مردان هستند. یعنی میتوانند زبانی، رفتاری یا مجرمانه مسائل را پاسخ دهند.
90 درصد مردان در یک شرایط نامساعد اقدام به واکنش خاص مجرمانه میکنند. اما زنان در «شروع به جرم» کنترل بیشتری بر خود دارند. لذا زمانی عامدانه به جرم یا جنایتی اقدام میکنند که از لحاظ روحی و فکری آمادگی کامل داشته باشند.
دکترعلیرضا آذربایجانی یکی دیگر از اساتید حقوقدانشگاه تهران با بیان اینکه تفاوت در میزان جرایم زنان و مردان امری مشهود است تصریح کرده: عوامل متعددی از جمله ویژگیهای شخصی، روحی و روانی در کاهش برخی جرایم زنان نقش دارند. در حقیقت برخی جرایم و بزهکاریها چون نزاعهای دسته جمعی و ایراد صدمات بدنی انتساب کمتری به زنان دارند.
وی با تأکید بر اینکه ارتباطات انسان با زندگی اجتماعی یکی از عوامل بروز جرم و افزایش کمیت آن است خاطرنشان کرد: درصد برخورد و ارتباط مردها در اجتماع به نسبت بیشتر از زنان است. لذا طبیعتا مردان بیشتر در معرض بروز جرایماند و این امر کمیت جرایم مردان را افزایش میدهد.
این حقوقدان با اشاره به جرایم اقتصادی و مالی چون اختلاس و کلاهبرداری افزوده است: از آنجا که مردان مسئول تامین مایحتاج و هزینههای زندگی هستند قطعا جرایم اقتصادی بیشتر به مردان منتسب میشود. همان طور که در مسائل و جرایم مربوط به فساد و فحشا افزایش آمار مجرمان و بزهکاران زن بیشتر احساس میشود.آذربایجانی درخصوص ارتکاب جرایم مربوط به فساد و فحشا در میان زنان یادآور شده است: در جرایم مربوط به تخلفات اخلاقی، «جنسیت» نمیتواند تأثیر کاهش دهنده داشته باشد. لذا آمار این جرایم به نسبت جرایم مالی و اختلاسها و کلاهبرداری درصد بالاتری را دارد. اگرچه در شهرهای مختلف ایران نیز به واسطه فرهنگ، عرف و طبقه اقتصادی متفاوت، آمار جرایم انعکاس یکسان ندارند اما وقتی میانگین گرفته میشود آمار جرایم زنان در بخش فحشا بیشتر از جرایم اقتصادی است. وی دلایل رشد پرخاشگری و عصبانیت در میان زنان را متفاوت دانسته و تصریح کرده است: در برخی انسانها یک احساس نارضایتی درونی از اجتماع وجود دارد و زنان نیز مستثنی از این اصل نیستند. همچنان که تغییر در رفتارهای خانوادگی، دیدن صحنههای خشن و خشونت بار در فیلمها، احساس زنان در مقایسه حقوق خود با دیگران و برداشت این تفسیر که از حقوق کمتری نسبت به مردان بهرهمند شدهاند، سبب بروز پرخاشگری و تغییر رفتار در آنها شده است.
پرخاشگری و بسترهای بروز آن
وقوع رفتاری نابهنجار در روابط اجتماعی که بتوان آن را پرخاشگری نام گذاشت به زنان یا مردان محدود نمیشود اما کارشناسان معتقدند این رفتار بیمارگونه بیشتر در میان مردان شایع است. در واقع پرخاشگری عمدهترین جرایمی است که پسران به سبب آن مجازات میشوند .
ایسنا در این باره گزارش داده است: 42 درصد معاینات بالینی و سرپایی در مرکز پزشکیقانونی کشور مربوط به صدمات و جراحات ناشی از نزاع بوده که از این تعداد 2/76 درصد را مردان و 23/8 درصد را زنان تشکیل میدهند. همچنین طبق آمار کانون اصلاح و تربیت تهران عمدهترین جرایمی که پسران به سبب آن مجازات شدهاند، سرقت و جرایم مربوط به پرخاشگری است.
به گفته کارشناسان، پرخاشگری رفتاری است که با قصد صدمه رساندن جسمی یا زبانی به فرد دیگر یا نابود کردن دارایی افراد صورت میگیرد و عمدتا پرخاشگریهای کوچک عامل درگیری و منازعات بزرگ میشود که در نهایت به ارتکاب جرم میانجامد. شناختهشدهترین نوع پرخاشگری، پرخاشگری خشمگینانه است که عموما با علایمی از برانگیختگی هیجانی همراه بوده و غالبا درد یا ناکامی علت به وجود آورنده آن است. از دید روانشناسان، احتمال ناکامی هم یکی از عوامل پرخاشگری است، هر چند که برخی معتقدند این عامل نقش محوری ندارد و یک علت بالقوه است. دکتر زیاری، جامعهشناس در این زمینه معتقد است که وقتی خواستهها و نیازهای جوانان با آنچه به دست میآورند، متناسب نباشد و واکنشهای نامناسب در مقابل اهداف و خواستهای آنها بروز کند، پرخاشگری بروز مییابد.
همچنین دکتر آقابخشی، آسیبشناس و استاد دانشگاه که از پرخاشگری تحت عنوان «کم تحملی» یاد میکند، در این باره به ایسنا گفته است: وقتی تحمل مردم کم میشود که انتظارات آنها از جوانب مختلف برآورده نشود، در نتیجه سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد مردم به مسئولان فرو میریزد و آن وقت آدمها حتی تحمل نزدیکان خود را ندارند.
وی همچنین در این مورد تصریح کرده است: حدس من این است که در سالهای گذشته انتظارات مردم خیلی برآورده نشده و به این دلیل احتمال اینکه آدمها کم تحملتر شده باشند، هست.
دکتر زیاری نیز در مورد رابطه میان پرخاشگری و جرایم اجتماعی گفته است: اگر چه رابطه مستقیمی میان پرخاشگری و جرایم اجتماعی وجود دارد اما جرایم اجتماعی بیشتر ریشه در فقر و دسترسی نامناسب به امکانات دارد. او گفته است: نتایج یک تحقیق نشان میدهد که جرایم اجتماعی با فقر، ناسازگاری با والدین، طلاق، یتیمی، کممحبتی، خصوصیات مسکن، فقر مسکن، کوچه، محله، شغل پدر، معاشرت با افراد فاسد، مشکلات تربیتی، بیکاری، عدمرضایت شغلی، تعارض فرهنگی، مهاجرت، محیط نامناسب و موادمخدر رابطه دارد.